نوشته شده توسط : داش اکبر

وقتی شیطان را دیدم

    ديروز شيطان را ديدم.در حوالي ميدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فريب مي فروخت. مردم د...ورش جمع شده بودند، هياهو مي کردند و هول مي زدند و بيشتر مي خواستند. توي بساطش همه چيز بود: دزدي،غرور، حرص،دروغ و خيانت، جاه طلبي و قدرت..هر کس چيزي مي خريد و در ازايش چيزي مي داد..بعضي ها تکه اي از قلبشان را مي دادند و بعضي پاره



:: برچسب‌ها: شيطان ,
:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 دی 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد